logo
شاهسون سیر دانا
- شرکت خدمات مسافرتی و گردشگری / شماره ثبت: 501387
021 8834 4341
شنبه تا پنجشنبه 9 الی 18
shahsavanseir2@
shahsavanseir@
امیر کبیر

امیر کبیر

1397/03/19

امیر کبیر

میرزاتقی خان امیر کبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتان و گرکان مجموعا کانون واحد فرهنگ دیوانی و ((اهل قلم)) بود؛ نام اصلی میرزاتقی خان، ((محمدتقی)) است. زادگاهش ((هزاوه)) از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله­ای به نام ((محله میرزاتقی خانی)) معروف است، و خانه پدریش نزدیک تپه ((یال قاضی)) شناخته شده میباشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پیمان ارزنه الروم و قباله نکاح زنش عزت الدوله) ((میرزا محمدتقی خان)) آمده است. سال تولد میرزاتقی خان را تا اندازه­ای که جستجو کردیم، هیچ مولف خودی و بیگانه­ای ثبت نکرده است. در حل این مجهول تاریخی، ما یک ماخذ اصلی و دو دلیل در تائید آن ماخذ بدست میدهیم: زیر تصویر اصیلی که به زمان صدارت امیر کشیده­اند میخواینم: ((شبیه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ایران امیر نظام در سن چهل و پنج سالگی)). امیر از 22 ذیقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد. اشعاری که در ستایش مقام تاریخی او در کنار همان تصویر نگاشته شده، و تصریح به اینکه کارهای سترک از پیش برده است، نشان میدهد که تصویر مزبور را در اعتلای قدرت و شهرت امیر کشیده­اند. و آن سال 1267 است. با این حساب و به فرض صحت رقم ((چهل و پنج سالگی)) تولد او به سال 1222 یا حداکثر یکی دو سال پیشتر بوده است.

امیر دو زن گرفت است. زن اولش، دختر عمویش بود یعنی دختر حاج شهبازخان. نام او را ((جان جان خانم)) ذکر کرده­اند. از او سه فرزند داشت: میرزا احمدخان مشهور به ((امیرزاده)) و دو دختر که بعدها یکی زن عزیزخان آجودان باشی سردار کل، دوست قدیم امیر، گردید. و دیگری به عقد میرزا رفیع خان موتمن درآمد. زن امیر در 1285 با دختر بزرگش سلطان خانم به زیارت مکه رفت، و ظاهرا یکی دوسال بعد در آذربایجان درگذشت. زن دوم امیر، ((ملکزاده خانم)) ملقب به عزت الدوله یگانه خواهر تنی ناصرالدین شاه بود.

امیرکبیر ستاره بی نظیر تاریخ ایران زمین دارای روحیه ای اصلاح طلب و عشق عمیق وی به استقلال و آزادی و اقتدار ملت مسلمان ایران، او که مصلحی چنین تشنه اصلاح، سیاستمداری چنان شیفته استقلال و زمامداری چنین خیرخواه ملت، نه تنها در تاریخ دو هزار و چند صد ساله ایران بلکه در تاریخ جهان، کم نظیر و کمیاب است. اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، ریشه کن نمودن فقر که طی سه سال و اندی صدارت میرزا تقی‌خان امیر کبیر انجام گرفت، همه قابل تحسین است.

در استحکام اخلاقی او تردید نیست، و مظاهر عینی آن گوناگون است. یک جنبه اش اینکه در عزمش پایدار بود. نویسنده صدرالتواریخ که زیر نظر اعتمادالسلطنه این کتاب را پرداخته می گوید: "این وزیر هم در وزارت مثل نادر شاه بود.... هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأی داشته است". در موردی که نماینده انگلیس خواست رأی امیر را عوض کند، خود اعتراف دارد که "... سعی من و کوشش نماینده روسیه، و تلاش مشترک ما همه باطل است. کسی نمیتواند میرزا تقی خان را از تصمیمش باز دارد". برهان استقلال فکر او همین بس که در کنفرانس ارزتةالروم بارها دستور حاجی میرزا آقاسی را که مصلحت دولت نمی دانست، زیر پا نهاد. شگفت اینکه حتی امر محمد شاه را نیز نادیده می گرفت و آنچه را که خیر مملکت تشخیص می داد، همان را می کرد. بی اثر بودن پافشاریهای روس و انگلیس و عثمانی در رأی او، جای خود دارد. اما یک دندگی بی خردانه نمی کرد. حد شناسی از خصوصیات سیاسی اوست و چون می دید سیاستی پیشرفت ندارد، روش خود را تغییر می داد.

   درستی و راست کرداری از مظاهر دیگر استحکام اخلاقی اوست؛ از این نظر فساد ناپذیر بود. قضاوت وزیر مختار انگلیس این است: "پول دوستی که خوی ملی ایرانیان است در وجود امیر بی اثر است". به قول رضاقلی خان هدایت که او را نیک می شناخت: "به رشوه و عشوهً کسی فریفته نمی شد". دکتر پلاک اتریشی می نویسد: "پولهایی که می خواستند به او بدهند و نمی گرفت؛ خرج کشتنش شد".

   جنبه دیگر خوی استوار امیر اینکه به گفته و نوشته خویش اعتبار می نهاد. واتسون می نویسد: "امیر نظام به آسانی به کسی قول نمی دهد. اما هر آینه انجام کاری را وعده می کرد، باید به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد". امیر خود به این خصلت خود می بالید. به قول نویسنده صدرالتواریخ "از برای حکم خود ناسخ قرار نمی داد. هر چه می گفت بجا می آورد، به هیچ وجه حکم او ناسخ نداشت".

مهمترین اقدامات امیرکبیر

تأسیس دارالفنون که پس از تلاشهای بسیار در ۵ ربیع‌الاول ۱۲۶۸و فقط ۱۳ روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد. امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت (۱۲۶۴─ ۱۲۶۸ ق) گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاشهای فراوانی انجام داد. انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. به‌ویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه ‌بابیه که با محاکمه و اعدام سید علی‌محمدباب به‌پایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیش‌از‌پیش تحکیم بخشید. وطن‌دوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگیری از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانه‌های خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی - اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاح گرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود.

یک نمونه از دلسوزیهای این راد مرد جهت درک بهتر شخصیت والایش و حس نوع دوستی و وطن پرستیش در برخی کتب نگاشته شده که خواندن آن خالی از لطف نیست.

روزی که امیرکبیر گریست

در ماه صفر سال 1267 هجری قمری به امیرکبیر اطلاع دادند که در شهر تهران چند بیمار مبتلا به آبله پیدا شده، فوراً امر کرد که در تمام شهر تهران و ولایات نزدیک برنامه آبله کوبی اجرا شود تا بیماری گسترش نیابد و مردم نجات پیدا کنند. در آن روزها تزریق واکسن آبله و بیماری های دیگرمرسوم نبود و مردم راضی نبودند که واکسن پیشگیری این بیماری به آنها تزریق شود. از طرفی چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر این طور شایعه کردند که تزریق واکسن موجب نفوذ اجنه در خون می شود و ممکن است که شخص به غش مبتلا شود.

چند روز پس از آغاز آبله کوبی به امیر خبردادند که مردم از شدت جهل و نادانی حاضر نیستند که واکسینه شوند و از بیماری مصون بمانند و در همان حال از یک مریضخانه دیگر خبر رسید که پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله فوت کردند. امیر فوراً دستور داد که هر کس حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می کوبند. اما شایعات دعانویس ها و جهالت مردم بیش از آن بود که تسلیم شوند. عده ای دیگر در هنگام مراجعه مأمورین در آب انبارها پنهان می شدند و یا به خارج شهر می گریختند.

در روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در تمام شهر تهران و ولایات فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدند. امیر سخت نگران شد و در همین روز، پاره دوزی را که طفلش در اثر بیماری آبله مرده بود به نزد او آوردند. امیر به جسد طفل نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.

پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی گردد. این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

 چند دقیقه بعد بقالی را آوردند که او نیز بچه اش مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند، روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در این هنگام میرزا آقا خان وارد شد. او در کمتر وقتی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید، ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده اند. میرزا آقا خان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می کردم که میرزا احمدخان پسر امیر، مرده است که او این چنین های های می گرید. و بعد به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سربرداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقا خان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک هایش را پاک کرد و بعد گفت: خاموش باش. تا موقعی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزاآقا خان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده اند.

امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس ها بساطشان را جمع می کنند. تمام ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

مواردی از این دست بسیار است و مجال برای بازگو کردن آنها بسیار اندک.

روزی که امیر...

...بهانه را باز دالگورکی سفیر ساده دل روس داد که همه جا گفت به همین زودی امیر نظام برمی­گردد. شیل(سفیر انگلستان) و مهدعلیا(مادر ناصرالدین شاه) این را شنیدند و مهدعلیا سرانجام در یک شب بیخودی و مستی، فرمان را از شاه گرفت. ((چاکر آستان حاج علی خان... مامور است به فین کاشان رفته میرزاتقی خان فراهانی را راحت نماید...)) همین. و بامداد روز بعد، وقتی صادرکننده حکم پشیمان شد، و مستی از سرپریده حاج علی خان را طلبید که از کار بازش دارد، او نیمه شب به دستور مهدعلیا رفته، کار را تمام کرده بود. حتی نگذاشتند امیر عزت الدوله و مادرش را ببیند.

یک جهانگرد انگلیسی بعدها نوشت:((اینطور میگویند که پسر چهارده ساله امیر پس از کشته شدن پدرش خود را روی دست فراشان وحشی انداخت که با او همان معامله­ای را کنند که انسانیت از آن شرم دارد.))

رگهای امیر گشوده شد؛ خون کسی که غیرت و شرف و درایت بود در جوی فین بر پای سروهای آزادی رفت که سر به آسمان داشتند و غم خود با کسی نمیگفتند. چنان که مادر غم دیده که چارقد به دهان چپانده بود و بی صدا شیون میکرد و آن زن بیچاره که پس از آن به فرمان شاه چهار بار این خانه به آن خانه شد و به نوشته خود جزء اسباب صدارت. مادر امیر، تنها پسر و فرزندان بزرگ امیر (از دختر عمویش) را بزرگ کرد و ملکزاده دو دختر یتیمی را که از امیر داشت از این خانه به آن خانه برد تا سرانجام برای ساکت کردنش یکی از آنها را به ولیعهد دادند تا شاه بعدی از بطن او پدید آید.

و این ایران بود که از مرگ معصومانه امیر داغ به دل ماند.

مشاهیر